محل تبلیغات شما



پست قبلی درباره ویروس های جدیدی که با شروع سرما سرایت می کنند نوشتم. ولی اینبار بیشتر قصد دارم درباره اش صحبت کنم. ویروس یک می است که وارد بدن می شود و بسته به نوع آن به قسمتی از بدن حمله می کند. اگر انسان از انرژی و کیفیت لازم برخوردار نباشه راحت اون رو از پای در میاره. این ویروس عجیب و غریب که فعلاً مهمون ماست حالا حالا ها ظاهراً قصد نداره ما رو ترک کنه شب ها هنوز هم تب می کنم اما با خواب شانه رفع میشه و وقتی صبح میام سرکار و برمی گردم خونه احسان ضعف و ناتوانی می کنم و شدیداً دوست دارم بخوابم که در پست قبلی درباره اعمال شاقه اش توضیح دادم. این ویروس فعلاً نصیب من ، همسرم و سیدعلی شده است و ترک ما ظاهراً براش سخته فعلاً باهاش داریم میسازیم ببینیم کی از رو می افته. 
دارم فکر می کنم درباره اوقات فراغتی که در محل کار دارم برنامه ریزی کنم پست بعدی درباره اش خواهم نوشت


امسال سرما زودتر شروع شد و همه رو قافلگیر کرد. سرما و سوزهای اول صبح و آخر شب باعث شده تا انواع ویروس ها و مرض های فصل سرما راه خودشون رو زودتر پیدا کنن. ما هم از این قافله مستثنی نبودیم. اول همسرم مهسا با گلو درد و سر درد شدید بعد سیدعلی با آبریزش بینی و تب و احتمالاً گلو درد و آخر هم من با تب و. لرزهای شبانه دوران بدی را سپری می کنیم. همیشه از مریض شدن خوشم نمی آمد ولی استراحت هاش رو دوست داشتم اما الان نه سیدعلی میزاره استراحت کنم و میگه بیا بازی و نه مامانش شرایط رو مهیا می کنه و شیفت شب پالایشگاه هم مزید بر علت شده تا قشنگ مریضیم طول بکشه. 
دیگه الان واقعا از سرماخوردگی خوشم نمی آد. 
این سری می خوام بیشتر در برابر رفتن به مشهد مقاومت کنم و زمان بیشتری اصفهان باشم تا الان یک ماه شده که مشهد نرفتیم. کاش مهسا متوجه بود که دیر دیر رفتن به مشهد به نفعمون هست نه ضررمون.

الان شدیداً نیاز به استراحت دارم


چهارده ماه از عمر سیدعلی می گذرد و روز به روز بزرگ و بزرگتر می شود. یکی از دندان های آسیا همراه با گوشتش در حال در آمدن هستند. الان که مینوسیم ساعت ۵ صبح است و من در پالایشگاه هستم تا دین خودم را بعنوان اضافه کارانجام دهم

الحمدلله خوراک و تغذیه سیدعلی بهتر از قبل شده و سعی بر بهتر شدن می کنیم


با همسرم، سید علی و پدر و مادر همسرم راهی تبریز شدیم. البته اونها از مشهدحرکت کردند و ما از اصفهان که  در زنجان به هم ملحق شدیم و فاصله 300 کیلومتری زنجان تبریز را با هم رفتیم. دومین باری بود که با سید علی یک ساله با ماشین مسافرت می رفتیم بار اول در 40 روزگی سفر شمال و اینبار هم تبریز که خدا رو شکر با این که اهل شرارت است ولی بچه بدی نبود. دندان ها آسیا سید علی داره در میاد و این باعث کم اشتهایی و سوختگی پا شده است. امیدوارم این دوره کوتاه هم بگذرد تا رفته رفته بزرگ و بزرگتر بشه.

باباجونم تحت عمل پرستات قرار گرفتند و از ناراحتی این موضوع راحت شدند ولی خب عواقب بعد عمل و مشکلات اون باعث شده تا مامانجون بنده خدا حسابی سرگرم کارهای شخصی باباجون باشه و کلاً از فوت دایی باقر عزیز فراموش کنن. رفته رفته حال و روزشون داره خوب میشه. خدا روشکر. خدا کنه داستان خونه دایی حامد هم بخوبی تموم بشه و نفس راحت بکشن.

 


تو این سن و سال تغییرات جدید در زندگی شخصی هم تعدد دوست دارد هم تنوع!!! تصمیم جدیدی که گرفتم این است که از زمان های مرده در محل کار استفاده کنم . این وقت ها خیلی بدرد درس خواندن های حفظی می کند . من هم عجیب دوست دارم حقوق بخونم ولی از طرفی چون دلم حقوق بین الملل می خواد و دور و برمونم دانشگاه دولتی نیست که این رشته رو داشته باشه و از طرفی گرایش های دیگه حقوق رو دوست ندارم چون دروس عربی زیاد داره و دیگه به هیچ عنوان حاضر نیستم برای درس خوندن خودم هزینه کنم بنابراین باید منتظر بمونم دانشگاه اصفهان حقوق بین الملل بیاره طبیعیه که این کار یعنی مطالعه دروس حفظی از برنامه حذف بشه چند روز پیش گشتم و در بین کتاب هایم جزوه زبان که قبلا کلاس میرفتم رو پیدا کردم و شروع به مرورش کردم . برنامه دیگه اینه که کتاب جامعی که برای تربیت فرزند می خونم و الان تقریباً نصف شده رو تمام کنم و بعد از تموم شدنش دنبال مطالعه حافظ باشم یا داستان هایی مثل امام محمد غزالی!!!

بالاخره چکاب ۱۵ ماهگی سیدعلی رو انجام دادیم و سیدعلی مرز ۱۰ کیلویی رو رد کرد و از نظر وزنی وارد دهه دوم شد. خدا رو شکر همسرم به مسائل تغذیه ای سیدعلی خوب توجه می کنه و فقط نگرانی من بحث های تربیتی اون است و داد های ناخودآگاهی که از هرکسی معمولاً بروز می کنه و معمولاً ترک اون خیلی سخته مگر اینکه طرف به خودش قول بده!!! حالا سیدعلی روز به روز داره به دو سالگی نزدیک تر میشه و تربیتش سخت تر و نکات تربیتیش عمیق و عمیق تر. کلاً تربیت بچه کار خیلی سختی است و باید پدران و مادران در این خصوص مطالعه داشته باشند. احتمالا پست بعدی را در مشهد مینویسم یا بعد از برگشتن وقتی مهساجان دلش مشهد بخواد نگهداریش تو اصفهان کار خیلی سختی است . 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

خبر های داغ اینترنتی